اولین اجرایی که از محمدحسن معجونی شاهد بودم، به خاطر یک مشت روبل بود؛ اثری از آنتوان چخوف. هفتهی پیش فرصتی شد تا به همراه دوستان، دایی وانیا و مرغ دریایی رو در تماشاخانهی ایرانشهر ببنینم. کارگردانی و نویسندگی هر دو، مانند نمایش قبل بود. البته در هر دو اجرا، یک داستان روایت میشد، نه مثل یک مشت روبل، چند داستان کوتاه.
– دایی وانیا:
زندگی سادهای در دهات، سختی رویارویی با مشکلات، کمبود درآمد و … باعث شده بود زندگی یکنواخت و خستهکنندهای برای افراد خانواده پیش بیاد. در این بین، با ورود عضو جدید، کمکم همه چیز رنگ و بوی دیگهای گرفت. همین حضور و تأثیراتش بر بقیه، داستان رو شکل داد. البته ماجراهای دیگهای هم پیش اومد و ارتباطات دیگهای هم ایجاد شد. حسهای مختلفی اعم از درماندگی، عشق، خیانت، تظاهر به وفاداری، سرخوردگی و … که بازیگرها به خوبی از اجرای نقششون براومدن.
نقش اول، دایی وانیاست که خواهرش فوت شده، و پر از ناراحتی و غم از دست دادن او، روزگارش رو سپری میکنه. از طرفی عشقی که براش پیش اومده، خواب و خوراک رو از اون گرفته. انقدر درگیر این احساس میشه و سرخوردگی سراغش میاد که قصد خودکشی هم به سرش میزنه. بعد به فکر کشتن کسای دیگه هم میفته، تا یه جوری بتونه به معشوقش برسه. معشوقی که اصلاً علاقهای به عاشق خودش نداره.
اشکان جنابی، هوتن شکیبا، رضا بهبودی، میلاد شجره، آوا شریفی، سوگل قلاتیان، رؤیا جاویدنیا، مهدی چاکری و مهدی کوشکی نقشآفرینان این نمایش بودن.
هوتن شکیبا در نقش دایه، لیاقت دریافت بهترین بازی در این نمایش رو داشت. دایهای پیر که به سختی راه میره و قدم برداشتنش مثل پیرزنان 80 ساله است. میمیک صورتش، حرکات دهان، زبان و ابروهاش، حتی جاروکردن، و از پلهها بالا و پایین رفتنهاش با فردی مسن مو نمیزد.
* * *
– مرغ دریایی:
فضای این داستان هم در روستایی اطراف شهر بود. نقش اول اجرا پسری بود که علاقه به نویسندگی و کارگردانی تئاتر داشت. مادرش از بازیگران سرشناس بود و با نویسندگان دیگه سر و سری هم داشت. همیشه به پسر سرکوفت میزد و کار اون رو به سخره میگرفت. درآمد خوبی داشت، ولی پولی به پسر نمیداد. حسودی و خسیس بودن از خصلتهای ذاتیاش بود.
پسر به دختری علاقهمند بود. دختری که نقش کاراکتر اصلی نمایشش رو بازی میکرد. علاقه دو طرفه بود تا زمانی که سر و کلهی یکی از عشاق مادر سر رسید و قاپ دخترک دزدیده شد.
داستان بین چند رابطهی موازی، علاقههای یک طرفه رو هم به میون میکشه. تنوعطلبی مردان، نگاههای هرز و پیشنهادهاشون رو نشون میده. زندگی سخت توی روستا، آمال و آرزوهایی که چندان راه به جایی نمیبرن و باعث سرخوردگی میشن و … همه و همه به زیبایی اجرا شدن. حتی سکانس آخر نمایش برام اشک هم به ارمغان آورد.
داوود پژمانفر، اشکان جنابی، مهدی چاکری، نفیسه زارع، مازیار سیدی، میلاد شجره، آوا شریفی، سوگل قلاتیان، حسام محمودی، مهرداد مصطفوی و پانتهآ میرفصیحی بازیگران این نمایش بودن.
* * *
معجونی با طنز خاصی که در نمایشنامه میگنجونه، کاری میکنه که اگه خشک و کسالتبار هم باشه، مخاطب رو به خنده در میاره. این اتفاق در جای جای هر دو نمایش اتفاق افتاد.
اجرای مرغ دریایی به پایان رسید. ولی دایی وانیا رو هنوز هم میتونین ببینین. مثل همیشه از سایت تماشاخانه میتونین بلیتتون رو به صورت اینترتی بخرید. شاید بد نباشه قبل از هر کاری، یه زنگ بزنین و از خودشون اطلاعات لازم رو بگیرید.
عکسها از خبرنامه گروه تئاتر لیو
عالی متاسفانه فرصت نشد برم 😦
خوب خوشبختانه من روزی دو بار از اونجا رد میشم یبار که زودکارم تموم شد حتما میرم ببینم
شرح شما از داستان خیلی جالب بود روایت داستان خوبی میشی
حداقل اگه اونجا توی مسیرتون هست، به اجراهایی که میشه سر بزنین. ما کلی راه میکوبیم میایم برسیم اونجا، شما دیگه کمکاری نکنین : )
واقعاً در مورد نوع نوشتنم اینجوری فکر میکنین؟ ممنون. کاش بتونم باشم. چیزایی که به ذهنم میاد رو میریزم روی کاغذ (البته بعداً به اینجا منتقل میشه)